سفارش تبلیغ
صبا ویژن


آن کس که بی دانش دست به کاری زند، بیش از آنکه اصلاح کند تباه می سازد . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]
فلسفه روزه

روزه از نظر بهداشت جسم و سلامت‏بدن و ابعاد دیگر
داراى فواید فراوانى است، روزه در سلامت معده و
پاکسازى آن از انواع غذاها که
موجب انواع بیمارى‏هاست اثرات فوق العاده‏اى دارد
.

مرکز بیماریها معده است

رسول خدا فرمود: «المعدة بیت کل داء، و الحمئة راس
کل دواء
» (1)

معده مرکز و خانه هر دردى است، و پرهیز و اجتناب (از
غذاهاى نامناسب و زیاد خورى) اساس و راس هرداروى شفابخش است.

پیامبر(ص) سه باب از علوم بروى ما گشود

پیامبر عظیم الشان اسلام در یک بیانیه کوتاه، اثرات و
فوائد سه چیز را به این شرح بیان مى‏فرماید: «اغزوا
تغنموا، و صوموا تصحوا، و سافروا
تستغنوا» اول، جنگ و جهاد کنید تا مستغنى شوید، که غنائم جنگى باعث
استغنا مى‏باشد، دوم، روزه
بگیرید تا صحت و سلامتى خویش را تضمین کنید، سوم، سفر کنید تا مالدار شوید،
زیرا مسافرت و حمل کالاى
تجارتى از شهرى به شهر دیگر یا از کشورى به کشور دیگر باعث رفع نیازمندى‏هاى
جامعه و عمران کشورها
مى‏گردد، در این سه جمله پیامبر(صلى الله علیه و آله) سه باب از درهاى علم: جهاد
(که
خود باعث
تمکن و امکانات مالى مى‏شود)، بهداشت جسم و اقتصاد جامعه را بر روى ما مى‏گشاید
.

امام على(ع) در فلسفه روزه چه مى‏فرماید؟

ما اگر پویاى فلسفه روزه و حکمت تشریع آن باشیم و از
خواص و فوائد آن بخواهیم اطلاعات بیشترى پیدا کنیم
و به اشکال تراشیهاى منتقدین پاسخ
اقناع کننده بدهیم به سخنان حکیمانه و درربار حضرت امیرالمؤمنین
علیه السلام در نهج البلاغه
گوش فرا مى‏دهیم در قسمتى از این خطبه امام مى‏فرماید: «و مجاهدة الصیام فى
الایام المفروضات، تسکینا
لاطرافهم، و تخشیعا لابصارهم، و تذلیلا لنفوسهم و تخفیضا لقلوبهم، و اذهابا
للخیلاء
عنهم لما
فى ذلک من تعفیر عتاق الوجوه بالتراب تواضعا و التصاق کرائم الجوارح بالارض تصاغرا
و لحقوق
البطون
بالمتون من الصیام تذللا
» (2) امیرمؤمنان علیه السلام به دنباله مطالب
ارزشمندى مى‏فرماید: از خدا
بترسید و از کیفر تباهکارى در دنیا، و از زیان
ستمگرى در آخرت ... و خداوند بندگان مؤمنش را حفظ
مى‏فرماید، به وسیله نمازها و زکاتها، ( و سپس
فوائد و پاره‏اى از علل و فلسفه روزه را بیان مى‏فرماید) و کوشش
در گرفتن روزه در روزهاى
واجب، براى آرام ماندن دست و پا و اندام و دیگر ایشان (از معصیت و نافرمانى) و
چشم به زیر انداختنشان و
فروتنى جانهاشان، و زبونى دلهاشان، و بیرون کردن کبر و خودپسندى از آنان، چون
در نماز است مالیدن رخسارهاى
نیکو براى فروتنى، و (هنگام سجده نمودن) چسبانیدن اعضاء شریفه (هفت
موضع) را به زمین براى اظهار
کوچکى و «ذلت‏به پیشگاه با عظمتش‏» و در روزه رسیدن شکمها به پشتها براى
خضوع و ناچیز دانستن خویش که
روزه و نماز و زکات فلسفه‏اش سازندگى و تزکیه، و تذلل و تقلل به پیشگاه
حضرت حق است، و از چیزهائى
است که مى‏تواند آدمى را از چنگ شیطان نجات بخشد، و از انواع بیماریهاى
ظاهرى و باطنى برهاند، و
مخصوصا درس مقاومت و مبارزه را عملا یاد آدمى دهد، مخصوصا روزه است که از
امتیازات بخصوص برخوردار است،
که پاداش آن فقط به خداوند بزرگ برگزار شده است. که امیرالمؤمنین(علیه
السلام) درجائى دیگر
مى‏فرماید:«و الصیام ابتلاء لاخلاص الخلق‏
» (3)

روزه براى آزمایش اخلاص مردم است

خداوند روزه را براى آزمایش اخلاص مردم واجب فرموده
است، که روزه در اخلاص عمل بسیار مؤثر است، یعنى
کسى که روزه مى‏گیرد و تمامى روز
را با همه امکان بخوردنیها و آشامیدنى‏هایى که در اختیار دارد، در عین حال
امساک مى‏نماید، جز اخلاص به
پیشگاه حضرت حق مفهومى دیگر ندارد، و در قسمتى از نهج البلاغه مى‏فرماید
: «و صوم شهر رمضان
فانه جنة من العقاب‏
» (4) و یکى از دلائل وجوب روزه این است که روزه ماه رمضان سپر است از عقاب
الهى، یعنى روزه موجب غفران و آمرزش گناهان و معاصى انسان است، که به وسیله روزه
نجات از آتش
جهنم
و عقوبت پروردگار به دست مى‏آید
.

خدایا از گرسنگى بتو پناه مى‏آوریم

فوائد کم خورى از نظر بهداشت و تندرستى جسم و روح،
درست است که آدمى تاب گرسنگى زیاد را ندارد، و
اسلام هم نخواسته است که انسان
خود را در زحمت تحمل گرسنگى زیاد قرار دهد، بلکه در بعضى روایات
رسیده است: «اللهم اعوذبک من
الجوع‏
» (5) خدایا از گرسنگى به تو پناه مى‏برم، ولى در عین حال باید متوجه
بود،
که مقدارى از گرسنگى براى انسان لازم است! و فوائد بسیارى در بردارد، و بر
عکس پورخورى و سیر بیمارى
زیادى به همراه مى‏آورد
.

از نظر بهداشت و تندرستى، باید غذا کمتر مصرف شود، و
هنوز اشتهاء تمام نشده، دست از غذا خوردن بکشد،
به تجربه ثابت‏شده است. افرادى که
کم مى‏خورند، از کسانى که همیشه سیر مى‏خورند سالم‏تر مى‏باشند، و تن
درست‏ترند
.

ابعادى در فلسفه روزه از بیان امام صادق(ع)

هشام بن حکم از رئیس مذهب تشیع حضرت جعفر بن محمد
(علیهما السلام) مى‏پرسد از علت و فلسفه روزه،
امام مى‏فرماید: «انما فرض الله
الصیام لیستوى به الغنى و القیر و ذلک ان الغنى لم یکن لیجد مس الجوع،
فیرحم الفقیر، لان الغنى کلما
اراد شیئا قدر علیه، فاراد الله تعالى ان یسوى بین خلقه، و ان یذیق الغنى مس
الجوع و الالم لیرق على
الضعیف و یرحم الجائع‏
» (6)

حضرت صادق(علیه السلام): براستى خداوند روزه را واجب
کرد، تا به وسیله او بین اغنیاء و فقراء مساوات و
برابرى به وجود آید، و این براى
آن است که ثروتمندانى که هرگز درد گرسنگى را احساس نکرده‏اند، به فقراء
ترحم نمایند، زیرا اغنیاء
هرگاه (خوردنى و آشامیدنى را) اراده نمودند (و هوس هر نوع ماکولات و مشروبات
کردند) برایشان میسر است، پس
خداوند متعال «روزه را واجب نموده‏» که تا بین بندگانش از فقیر و غنى،
برابرى به وجود آورد، و اینکه
سرمایه داران مسلمان الم جوع و گرسنگى را لمس نمایند، تا بر ضعفاء رقت آوردند،
و بر گرسنگان عالم ترحم
نمایند، (و این تنها شعار اسلام است، آرى تنها مکتبى که به حال گرسنگان عالم
ترحم نمایند، (و این تنها
شعار اسلام است، آرى تنها مکتبى که به حال گرسنگان و محرومان مى‏اندیشد اسلام
است
.

خصال هفتگانه مخصوص روزه‏داران

در حدیثى طویل حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) از پیامبر
خدا (صلى الله علیه و آله) چنین نقل
مى‏فرماید که پیامبر (صلى الله علیه و آله) فرمود:
«ما من مؤمن یصوم شهر رمضان احتسابا الا اوجب الله تبارک
و تعالى له سبع خصال: اولها یذوب الحرام من جسده، و
الثانیة یقرب من رحمة الله عزوجل، و الثالثة قد کفر
خطیئة ابیه آدم، و الرابعة یهون الله علیه سکرات
الموت و الخامسة امان من الجوع و العطش یوم القیمة و
السادسة یطعمه الله عزوجل من طیبات الجنة، و
السابعة یعطیه الله عزوجل برائة من النار، قال: صدقت‏یا
محمد
» (7) .

هیچ مؤمنى نیست که ماه رمضان را فقط به حساب خدا روزه
بگیرد، مگر آنکه خداى تبارک و تعالى
فت‏خصلت را براى او واجب و لازم گرداند: 1- هر چه
حرام در پیگرش باشد محو و ذوب گرداند، 2- به
حمت‏خداى عزوجل نزدیک مى‏شود، 3- (با روزه خویش)
خطاى پدرش حضرت آدم را مى‏پوشاند، 4- خداوند
لحظات جان کندن را بر وى آسان گرداند، 5- از گرسنگى
و تشنگى روز قیامت در امان خواهد بود، 6- خداى
عزوجل از خوراکیهاى لذیذ بهشتى او را نصیب دهد، 7-
خداى و عزوجل برائت و بیزارى از آتش دوزخ را به او
عطا فرماید. (پرسش کننده در این حدیث مفصل، عالم
یهودى بود) که عرض کرد راست گفتى اى محمد
.

فلسفه و دلائل وجوب روزه از امام رضا(ع)

امام رضا(علیه السلام) در فلسفه و دلائل وجوب روزه
مى‏فرماید: «انما امروا بالصوم لکى یعرفوا الم الجوع و
العطش، فیستدلوا على فقر الآخرة،
و لیکون الصائم خاشعا ذلیلا مستکینا ماجورا و محتسبا عارفا، صابرا على ما
اصابه من الجوع و العطش،
فیستوجب الثواب مع ما فیه من الامساک عن الشهوات و یکون ذلک واعظا لهم فى
العاجل و رائضا لهم على اداء
ما کلفهم و دلیلا لهم فى الآجل و لیعرفوا شدة مبلغ ذلک على اهل الفقر و المسکنة
فى الدنیا فیؤدوا الیهم ما
افترض الله لهم فى اموالهم‏
» (8)

وقتى از حضرت درباره فلسفه روزه مى‏پرسند، مى‏فرماید:
همانا (مردم) مامور به روزه شدند تا بشناسند درد و
ناگواریهاى گرسنگى و تشنگى را، و
آنگاه استدلال کنند بر سختیهاى گرسنگى و تشنگى و فقر آخرت، (که
پیامبر صلى الله علیه و آله
در خطبه شعبانیه مى‏فرمود: و اذکروا بجوعکم و عطشکم جوع یوم القیمة و عطشة،
یاد آورید از گرسنگى و تشنگى
روزه داریتان گرسنگیها و تشنگیهاى روز قیامت را، که این یادآورى انسان را به
فکر تدارک قیامت مى‏اندازد که
تا سعى کند، جد و جهد بیشترى در کسب رضاى خداوند و کمک به مخلوق
ضعیفش بنماید و آنان را از
امکانات مادى و غیر مادى خویش بهره‏مند سازد
).

(آنگاه امام علیه السلام خصوصیات صائم را این چنین
توصیف مى‏فرماید) و هر آینه روزه‏دار باید (به پیشگاه
خداوند) بنده‏اى خاشع و ذلیل و
داراى استکانت و وقار باشد، (و خود و عمل خویش را) ماجور و مثاب دانسته،
(و بداند که اعمال
و زحماتش) به حساب مى‏آید، (و نادیده گرفته نمى‏شود) و در همه حال به آنچه که
انجام
مى‏دهد از عبادات عارف باشد، و بر آنچه که از گرسنگى و تشنگى به او مى‏رسد
صبر کند، و در آن هنگام با
امساک از شهوات (و پیروى نکردن از نفس اماره بسوء) مستوجب ثواب فراوانى
مى‏شود، (و خداوند اجر و ثواب
عبادت روزه‏داریش را به او مرحمت‏خواهد فرمود) و این اوصاف حمیده (که براى
صائم ذکر شد) واعظ خوبى
براى روزه‏داران در دنیا خواهد شد، (که اثرات وضعى این اوصاف کاملا در
چهره و اعمال و رفتار آنان مشهود
خواهد گشت) و رائض و راغب است‏بر روزه‏داران بر اداء آنچه که مکلف
به آنند و راهنماى خوبى براى آنان است
در عالم عقبى، و آنان باید بشناسند شدت و اهمیت مشکلات فقرا و
بیچارگان را که تا رحمت آورند بر فقراء و
مساکین در دنیا، سپس اداء نمایند حقوق آنان را که
خداوند در اموالشان مقرر فرموده است. (یعنى اینطور
نباشد که خود خوب بخورند و بپوشند و دیگران گرسنه
باشند
).

شاعر عرب «حاتم بن عبد الله طائى‏» مى‏گوید:

و حسبک داء ان تبیت‏ببطنة و حولک اکباد تحن الى القد! (9)

یعنى: این درد براى تو بس است که شب با شکم پر بخوابى
و در گردت جگرها باشد که قدح پوستى را آرزو کنند
(و براى آنان فراهم نشود چه جاى آنکه
طعام داشته باشند
.

بحثى دیگر در فلسفه روزه از امام رضا(ع)

امام رضا (علیه السلام) در یک پرسش دیگر از فلسفه
روزه چنین مى‏فرماید: «علة الصوم لعرفان مس الجوع و
العطش لیکون العبد ذلیلا مستکینا
ماجورا محتسبا صابرا فیکون ذلک دلیلا على شدائد الآخرة، علت روزه از
براى فهمیدن الم و درد گرسنگى
و تشنگى است، تا بنده ذلیل و متضرع و ماجور و صابر باشد و بفهمد شدائد
آخرت را، مع ما فیه من
الانکسار له عن الشهوات و اعظاله فى العاجل دلیلا على الآجل لیعلم مبلغ ذلک من اهل
الفقر و المسکنة فى الدنیا و
الآخرة‏
» (10) علاوه بر این که در روزه انکسار شهوات و موعظه هست از براى امر
آخرت
تا بداند حال اهل فقر و فاقه را در دنیا و عقبى. بلى این است قسمتى از
فلسفه روزه از بیان حضرت رضا علیه آلاف
التحیة و الثناء
.

بلى روزه از افضل طاعات است، زیرا که روزه مشتمل بر
انکسار شهوات بهیمیه است که شریعت آسمانى و احکام الهى نیامده مگر براى تعدیل شهوات
و توقیف و مهار آنها که در حد اعتدال انجام گرفته، و براى تزکیه و طهارت
نفس و تصفیه آن از اخلاقیات
رذیله، زیرا مقصود از صوم مجرد امساک از اکل و شرب و مباشرت با نسوان نیست،
بلکه غرض نهائى آن کف نفس و
نگهدارى آن از شهوترانى‏هاى حیوانى است، چنان که رسول خدا (صلى الله
علیه و آله) فرمود: الصوم جنة
فاذا صام احدکم فلا یرفث و لا یجهل و ان امرء جادله او شاتمه فلیقل انى صائم: که
روزه سپرى است از براى شخص،
زیرا یکى از شما اگر روزه گرفت‏سخن زشت نگوید، و کارهاى بیهوده نکند، و
اگر کسى با وى مجادله کند یا
او را شماتت نماید، او بگوید من روزه هستم، مراد از این حدیث‏شریف نبوى (صلى
الله علیه و آله) این است: که
روزه وقایه‏اى است که نگه مى‏دارد آدمى را از انحرافات و لغزشها، که به واسطه آن
از
دشمنانى بزرگ
چون شیطان نفس، دشمن درونى، خلاصى مى‏جوید، پس نفس را کنترل مى‏نماید از شهوات
نابجا، و شیطان را از خود دور
مى‏نماید
.

مجراى نفوذ شیطان را با روزه ضیق نمائید

بر این مبنا رسول الله (صلى الله علیه و آله) فرمود:
«ان الشیطان لیجرى من ابن آدم مجرى الدم فضیقوا مجاریه
بالجوع‏»، که شیطان جریان مى‏یابد
و نفوذ مى‏کند در فرزندان آدم، مانند جریان خون در بدن پس مجارى
شیطان را در وجود خود به
واسطه گرسنگى یعنى روزه تنگ نمائید،
(11) و الحق، که روزه بدون اثر چه
فایده و
ثمرى دارد؟ آرى فائده و اثرى ندارد که آدمى غذاى ناهار خویش را به افطار
تاخیر اندازد، و از امساک و اجتناب
از یک سرى مبطلات روزه، انواع تهمتها و دروغها و غیبتها و
شهوترانى‏ها و هتک حرمت‏خلق الله و حفظ نکردن
ناموس خویش از نامحرمان و سوء تربیت فرزندان و سرعت
غضب به حادثه کوچکى و ایجاد ضرب و شتم و صدها
گناه دیگر مرتکب شود و بگوید من روزه هستم خیر؟ این
نوع روزه اثرى و فایده‏اى ندارد، باید روزه قدرت
ساختن و اصلاح نفس داشته باشد و روزه این قدرت را
دارد، لکن این مائیم ارزش و اهمت او را تشخیص ندادیم،
و از این نوع روزه‏هاى بى اثر ثمرى جز گرسنگى و
تحمل تشنگى عاید ما نمى‏شود، و چه فایده‏اى است از براى
روزه‏دار که فریضه‏اى اداء کند و کبیره‏اى مرتکب
گردد، و با خیانت‏بر بندگان خدا در مال و عرض ایشان تجاوز
نماید

روزه رابطه مستقیم با اخلاص دارد

خلاصه کنم و این بخش را «فلسفه روزه و حکمت مشروعیت‏»
به سخن مولاى متقیان (علیه السلام) مزین نمایم
که امام علیه السلام در آنجا که
فلسفه پاره‏اى از احکام را تشریح مى‏فرماید: «و الصیام ابتلاء لاخلاص الخلق‏
» (12)

خداوند، روزه را براى آزمایش اخلاص مردم مقرر و فرض
فرموده است، و کسى که به پیشگاه حضرت حق
اخلاص ورزد، تمامى اوصافى که در
فلسفه روزه بیان شده است‏شامل حالش مى‏شود، و روزه کاملا با اخلاص
روزه‏دار، در رابطه است
.


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط علیرضا صادقی 87/6/28:: 2:35 عصر     |     () نظر

شناخت ماه خدا
نخستین کارى که
باید در ارتباط با ((ماه مبارک)) انجام گیرد, بدست آوردن نگاه
صحیح نسبت
به آن مى باشد, نگاهى برگرفته از آنچه که کتاب خدا و پیشوایان
راستین الهى به انسان ارایه
کرده اند. بدین ترتیب انسان مومن, در آغاز و پیش از
انجام هرگونه رفتار و برخورد با این ماه, در تب و
تاب به دست آوردن آگاهى از
((چیستى ماه رمضان)) و کسب معرفت لازم درباره مقام,
موقعیت و جایگاه آن است
.آن گونه که
امام زین العابدین (ع) این آگاهى و معرفت را ملتمسانه از پروردگارش
طلب مى کند:((اللهم صل على
محمد وآل محمد والهمنا معرفه فضله واجلال حرمته...))6خدایا بر محمد
و آل او درود
فرست و شناخت فضیلت ماه رمضان و بزرگداشت حرمتش را به ما الهام فرما
.شناخت ماه
رمضان تعیین کننده نحوه برخورد با آن
پى بردن به ماهیت و موقعیت ماه
مبارک رمضان و آگاهى از چیستى آن, ضمن
آنکه خود نعمتى بزرگ و موهبتى سترگ است, راه گشاى کیفیت برخورد و چگونگى رفتار با آن نیز مى
باشد. در پرتو شناسایى موقعیت و شناخت جایگاه ماه
خدا است که انسان مومن هنگام حلول و تشریف فرمایى
آن, مى تواند استقبال
شایسته از آن به عمل آورد. در حقیقت با این شناسایى و شناخت, راه چگونگى برخورد با این ماه و نوع
رفتار با آن هموار مى گردد. در این باره این گزارش ((انس بن
مالک)) شنیدنى است: ((لما حضر شهر رمضان قال النبى
(ص): سبحان الله, ماذا تستقبلون
وماذا یستقبلکم قالها ثلاث مرات.))7 هنگامى که ماه رمضان فرا مى
رسید پیامبر (ص
) مى فرمود: منزه است خدا, بنگرید که به استقبال چه مى روید و چه
به شما روى مىآورد و این
جمله را سه بار تکرار فرمود.در سایه ى این
شناخت و شناسایى است که نقش بى بدیل, تاثیر شگرف و آثار و
فواید ارجمند آن, هویدا مى گردد و
تلاش و تقلا ى انسان مومن براى شرف یابى به
محضر آن, رعایت وظایف و آداب, بهره مندى از برکات و
کوشش براى نگهدارى و
از دست نرفتن لحظات و ساعت آن را برمى انگیزد. چنانچه در روایت ((ابى
مسعود
انصارى))
از پیامبر اکرم (ص) مى خوانیم: ((لو یعلم العبد ما فى رمضان لود ان یکون
رمضان السنه))8 اگر بنده, از
آنچه که در ماه رمضان قرار داده شده آگاهى داشت, با تمام وجود
دوست مى داشت که همه ى سال,
ماه رمضان باشد
.









شناخت و درک
ماه رمضان موجب شکر پروردگار



برخوردارى از
درک درست از ماه مبارک رمضان, زمینه و موجبات به دست
آوردن مواهب و برکات الهى و هدایا
و عطایاى ربانى در این ماه را فراهم مى نماید
.

نعمتى بسیار
بزرگ و موهبتى بسیار عظیم است که بى تردید هر کس با بهره مندى از
آن نیکبختى
خود را رقم زده, قله سعادت و ظفرمندى را فتح کرده و مدال پر افتخار
رستگارى را نصیب خود مى کند.
نعمتى که از شدت گرانقدرى و ارجمندى
نمى توان براى آن قیمت و بهایى تعیین کرد. از این رو سزاوار است,
کسى که از این
نعمت
بزرگ بهره مند گردید خداوند را شکر فراوان و سپاس بسیار گوید; ((لو علمتم
ما لکم فى شهر رمضان لزدتم
الله تعالى ذکره شکرا))9 اگر آنچه را که در ماه رمضان براى شما
قرار داد شده مى دانستید
فراوان شکر خدا مى گذاشتید
.

گفت پیغمبر که
نفحت هاى حق اندر این ایام مىآرد سبق
گوش و هش دارید این اوقات رادر
ربایید این چنین نفحات را
پیامبر فرمود, بوهاى خوش الهى, عنایت و رحمت ها و دم مبارک خداوندى در این ایام بیشتر است و پى درپى
مىآید. یعنى در تمام اوقات و در همه ساعات
نفحات الهى درمى رسد و بر دیگر نفحات سبقت مى گیرد.
اى کسانى که نفحات
الهى را طالب هستید این اوقات را که نفحه حق به شما مى رسد با گوش هوش
, غنیمت شمرید و
این ساعات لطیف و شریف را دریابید
.

شناسایى و
شناساندن ماه رمضان

به مدد و توفیق
الهى این نوشتار بر آن است که به منظور ارایه نگاه صحیح درباره
((چیستى ماه
رمضان)), به بررسى و بیان ویژگیها, اوصاف و اسامى آن در آیات
, روایات و ادعیه بپردازد. هرچند با توجه
به فراوانى این اوصاف وویژگى ها همه
آن ها در این مقاله نمى گنجد و ناگزیر به بیان چند
ویژگى اکتفا مى شود
.

ماه مبارک



یکى از اوصاف
ماه رمضان که در برخى از روایات و ادعیه بدان تصریح شده
است, صفت ((مبارک)) است, اینک
تعدادى از آنها را با هم مرور مى کنیم
:

قال رسول الله
(ص): ((قد جائکم شهر رمضان, شهر مبارک, شهر فرض الله علیکم
صیامه...))10 رسول خدا (ص) فرمود:
ماه رمضان به سوى شما آمد, ماه مبارک, ماهى که خداوند
روزه اش را بر شما واجب کرده است
...

عن الامام على
(ع) قال: ان رسول الله (ص) خطبنا ذات یوم فقال: ((ایها الناس انه قد اقبل
الیکم شهر
الله بالبرکه والرحمه والمغفره...))11 از امام على (ع) روایت شده که فرمود: روزى
رسول خدا (ص) چنین فرمود:
مردم, ماه خدا همراه با برکت و رحمت و مغفرت به شما روى
آورده است
...))

عن سلمان
الفارسى قال: خطبنا رسول الله (ص) فى آخر یوم شعبان فقال: ((قد اظلکم شهر
رمضان شهر
مبارک, شهر فیه لیله القدر خیر من الف شهر...))12 در گزارشى از سلمان فارسى
آمده است: رسول خدا (ص) در
آخرین روز ماه شعبان براى ما سخنرانى کرد و چنین فرمود
:

ماه رمضان,
ماهى مبارک, ماهى که در آن ماه, شب قدر که از هزار شب برتر است, سایه خود را
بر شما
گسترده است
...

عن رسول الله
(ص) انه کان یدعو اول لیله من شهر رمضان: ((الحمد الله الذى اکرمنا به ایها
الشهر
المبارک...))13 از رسول خدا (ص) روایت شده که آن حضرت همیشه در شب اول ماه
رمضان این گونه دعا مى خواند:
حمد و سپاس خدایى را که ما را به تو اى ماه مبارک کرامت
بخشید
...

عن الصادق (ع)
انه کان یقول فى آخر لیله من شعبان واول لیله من شهر رمضان: ((اللهم ان
هذا الشهر
المبارک الذى انزلت فیه القرآن وجعلته هدى للناس وبینات من الهدى والفرقان قد
حضر...))14 از امام صادق (ع)
روایت شده که آن حضرت در آخرین شب ماه شعبان و در
نخستین شب ماه رمضان این دعا را مى خواند: بارالها!
این ماه مبارک را که در آن قرآن, براى
راهنمایى مردم, نشانه هدایت و جداکننده حق و باطل فرو فرستاده شد,
فرا رسید
...

فراوانى اطلاق
عنوان ((مبارک)) بر ماه رمضان در متون دینى موجب شده است که
این عنوان جزو مشهورترین اوصاف و
عناوین این ماه شناخته گردد
.


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط علیرضا صادقی 87/6/14:: 3:49 صبح     |     () نظر

رمضان از
اسماء الله است

رمضان اسمى از
اسماء الهى مى‏باشد و نبایست‏به تنهائى ذکر کرد مثلا بگوئیم، رمضان آمد یا رفت،
بلکه باید
گفت ماه رمضان آمد، یعنى ماه را باید به اسم اضافه نمود، در این رابطه به
سخنان حضرت امام محمد باقر (علیه
السلام) گوش فرا مى‏دهیم
.

هشام بن سالم
نقل روایت مى‏نماید و مى‏گوید: ما هشت نفر از رجال در محضر حضرت ابى جعفر امام
باقر
(علیهما السلام) بودیم، پس سخن از رمضان به میان آوردیم.

فقال علیه
السلام: لا تقولوا هذا رمضان، و لا ذهب رمضان و لا جاء رمضان، فان رمضان اسم من
اسماء الله عز و
جل لا یجیى و لا یذهب و انما یجیى‏ء و یذهب الزائل و لکن قولوا شهر
رمضان فالشهر المضاف الى الاسم و الاسم
اسم الله و هو الشهر الذى انزل فیه القرآن، جعله الله تعالى مثلا و
عیدا و کقوله تعالى فى عیسى بن مریم (علیهما
السلام) و جعلناه مثلا لبنى اسرائیل
. (1)

امام علیه
السلام فرمود: نگوئید این است رمضان، و نگوئید رمضان رفت و یا آمد، زیرا رمضان
نامى از اسماء الله
است که نمى‏رود و نمى‏آید که شى‏ء زائل و نابود شدنى مى‏رود و
مى‏آید، بلکه بگوئید ماه رمضان، پس ماه را اضافه
کنید در تلفظ به اسم، که اسم اسم الله مى‏باشد، و
ماه رمضان ماهى است، که قرآن در او نازل شده است، و
خداوند آن را مثل و عید قرار داده است همچنانکه
پروردگار بزرگ عیسى بن مریم (سلام الله علیهما) را براى
بنى اسرائیل مثل قرار داده است، و از حضرت على بن
ابى طالب (علیه السلام) روایت‏شده که حضرت فرمود
: «لا تقولوا رمضان و لکن قولوا شهر
رمضان فانکم لا تدرون ما رمضان‏
» (2) شما به راستى نمى‏دانید که رمضان چیست (و چه
فضائلى در او نهفته است
).

واژه رمضان و
معناى اصطلاحى آن

رمضان از مصدر
«رمض‏» به معناى شدت گرما، و تابش آفتاب بر رمل... معنا شده است، انتخاب چنین
واژه‏اى
براستى از دقت نظر و لطافت‏خاصى برخوردار است. چرا که سخن از گداخته شدن
است، و شاید به تعبیرى
دگرگون شدن در زیر آفتاب گرم و سوزان نفس و تحمل ضربات بى امانش،زیرا که
رمضان ماه تحمل شدائد و
عطش مى‏باشد، عطشى ناشى از آفتاب سوزان یا گرماى شدید روزهاى طولانى
تابستان
.

و عطش دیگر
حاصل از نفس سرکشى که پیوسته مى‏گدازد، و سوزشش براستى جبران ناپذیر است
.

در مقایسه این
دو سوزش، دقیقا رابطه عکس برقرار است، بدین مفهوم که نفس سرکش با چشیدن آب تشنه‏تر
مى گردد،
وهرگز به یک جرعه بسنده نمى‏کند، و پیوسته آدمى را در تلاش خستگى ناپذیر جهت ارضاى
تمایلات
خود وا
مى‏دارد. و در همین رابطه است که مولوى با لطافت هرچه تمامتر این تشبیه والا را به
کار مى‏گیرد و
مى‏گوید
:

آب کم جو تشنگى
آور به دست
تا بجوشد آبت از بالا و پست تا سقا هم ربهم آید جواب تشنه باش الله اعلم بالصواب زین طلب بنده به کوى حق رسید درد مریم را به خرما بن کشید

اما از سوى
دیگر، عطش ناشى از آفتاب سوزان سیرى پذیر است، و قانع کننده
.


پى‏نوشت‏:

1- بحار جلد 96، ص 376، طبع اسلامیه

2- بحار، ج 96، ص 377


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط علیرضا صادقی 87/6/13:: 6:57 عصر     |     () نظر

شهر رمضان انزل فیه القران

با ویزه نامه رمضان کریم با ما باشید

منتظر خبرهای بعدی ما باشید......

التماس دعا

 


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط علیرضا صادقی 87/6/10:: 2:52 صبح     |     () نظر

21- رفته بودیم سوریه.
برای دوست و آشنا سوغاتی خریده بودیم. یک ضبط
صوت کوچک هم برا خودمان، همان جا
توی سوریه زنگ زده بودیم ایران. گفته
بودند موشک خورده نزدیکی خانه ی ما و رادیومان از بالای پنجره افتاه
پایین
. گفتیم حتما خراب شده. وقتی برگشتیم،دیدم رادیومان هنوز کار می
کند. گفت
« رادیو و ضبط صوت دوتا دوتا می خوایم چی کار؟ یه دونه هم برامون بسه.» ضبط صوت سوغاتی
را دادیم به پدرش
.

22- بعد از مدت ها برگشته بودیم ارومیه. شب خانه ی یکی از آشناها
ماندیم. صبح که برای نماز پا شدیم، به م
گفت « گمونم اینا واسه ی نماز پا نشدن.» بعدش گفت «
سر صبحونه باید یه
فیلم کوچیک بازی کنی!» گفتم« یعنی چی ؟ » گفت « مثلا من از دست تو عصبانی می شم که چرا پا نشدی نمازت
رو بخونی. چرا بی توجهی کردی و از این حرفا
. به در میگم که دیوار بشنوه.» گفتم «
نه، من نمی تونم .» گفتن« واسه ی چی ؟
این جوری به ش تذکر می دیم.یه
جوری که ناراحت نشه.»گفتم « آخه تاحالا
ندیده م چه جوری عصبانی می شی. همین که دهنت رو باز کنی تا سرم داد
بزنی،
خنده م می
گیره،همه چی معلوم می شه. زشته.» هرچه اصرار کرد که لازمه،
گفتم«نمی تونم خب.خنده م می گیره.» بعد ها آن بنده
ی خدا یک نامه از مهدی
نشانم داد. درباره ی نماز و اهمیتش
.

23- به ش گفتم « توی راه که برمی گردی، یه خورده کاهو و سبزی
بخر.» گفت « من سرم خیلی شلوغه ، می ترسم
یادم بره. روی یه تیکه کاغذ هرچی می خوای بنویس، به
م بده.» همان موقع
داشت جیبش راخالی می کرد. یک دفترچه ی یاداشت و یک خودکار در آورد گذاشت زمین . برداشتمشان تا چیزهایی
که می خواستم تویش بنویسم یک دفعه به م گفت
« ننویسی ها! » جا خوردم. نگاهش که کردم،
به نظرم کمی عصبانی شدهبود. گفتم
« مگه چی شده؟ » گفت « اون
خوداری که دستته مال بیت الماله.» گفتم « من که
نمی خوام کتاب باهاش بنویسم. دو –
سه تا کلمه که بیش تر نیست.» گفت «نه


24- دیر به دیر می آمد. اما تا پایش را می گذاشت توی
خانه بگو بخندمان شروع می
شد . خانه مان کوچک بود؛ گاهی صدایمان می رفت طبقه
ی پایین. یک روز همسایه
پایینی به م گفت « به خدا این قده دلم می خواد یه روز که آقا مهدی می یاد خونه لای در خونه تون باز
باشه ، من ببینم شما دو تا زن و شوهر به هم دیگه
چی می گید، این قدر می خندید؟
»

25- از پنجر یک نگه به بیرون کرد و گفت « بچه ها بسه دیگه ؛ دیر
وقته. برین دم خونه ی خودتون» به ش گفتم « چی
کارشون داری؟ بچه ، بذار بازیشون رو بکنن. خوبه
خودت بچه نداری ! معلوم
نبود چی کار می خواستی بکنی.» گفت « من بچه ندارم ؟ من توی لشکر یک عالمه بچه دارم . هروز مجبورم به
ساز یکیشون برقصم


26- کم تر شبی می شد بدون گریه سر روی بالش بگذارم
. دیر به دیر می آمد . نگرانش بودم . همه
ش با خودم فکر می کردم « این دفعه دیگه نمی آد.
نکنه اسیر شه. نکنه شهید
شه. اگه نیاد، چی کار کنم ؟» خوابم نمی برد. نشسته بودم بالای سرش و زار زار گریه می کردم. به م گفت «
چرا بی خودی گریه می کنی؟ اگه دلت گرفته ف
چرا الکی گریه می کنی! یه هدف به گریه ت بده . »
بدش گفت « واسه ی امام
حسین گریه کن. نه واسه ی من


27- توی تیپ نجف جانشینم بود. یک روز محسن رضایی
آمد و گفت « می خوایم بذاریمش فرمان ده تیپ .» مخالفت کردم
. حرف خودش را
تکرار کرد. باز مخالفت کردم. فایده نداشت. وقتی دیدم با
مخالفت کاری از پیش نمی رود،
التماس کردم. گذاشتندش فرمانده تیپ عاشورا
.

28- توی ماشین داشت اسلحه خالی می کرد؛ با دو- سه تا
بسیجی دیگر. از عرق روی
لباس هایش می شد فهمید چه قدر کار کرده . کارش که
تمام شد همین که از
کنارمان داشت می رفت، به رفیقم گفت « چه طوری مشد علی؟» به علی گفتم « کی بود این؟» گفت « مهدی باکری ؛
جانشین فرمانده تیپ.» گفتم « پس چرا داره
بار ماشین رو خالی می کنه؟ » گفت « یواش یواش
اخلاقش می آد دستت


29- ده تا کامیون می بردیم منطقه ؛ پر مهمات. رسیدیم
بانه هوا تاریک تایک شده
بود. تا خط هنوز راه بود. دیدیم اگر برویم ، خطرناک
است . توی شهر در هر
جای دولتی را که زدیم ، اجازه ندادند کامیون را توی حیاطشان بگذاریم . می گفتند « اینجا امنیت نداه ! »
مانده بودیم چه کنیم . زنگ زدیم به آقا مهدی
و موضوع را به ش گفتیم. گفت « قل هوالله بخونید و
بیاین . منتظرتونم


30- به مان گفت « من تند تر می رم، شما پشت سرم بیاین .»
تعجب کرده بودیم
. سابقه نداشت بیش تر از صد کیلومتر سرعت بگیرد. غروب نشده ،
رسیدیم گیلان
غرب. جلوی مسجدی ایستاد. ماهم پشت سرش. نماز که خواندیم سریع آمدیم بیرون داشتیم تند تند پوتین هامان
را می بستیم که زود راه بیفتیم . گفت « کجا با
این عجله ؟ می خواستیم به نماز جماعت برسیم که
رسیدیم


31- والفجر یک بود. با گردانمان نصفه شبی توی
راه بودیم . مرتب بی سیم می زدیم به ش و
ازش می پرسیدیم « چی کار کنیم؟» وسط راه یک نفربر
دیدیم. درش باز بود
. نزدیک تر که رفتیم، صدای آقا مهدی را از توش شنیدیم . با بی
سیم حرف می
زد. رسیده بودیم دم ماشین فرماندهی . رفتیم به ش سلام بکنیم . رنگ صورت مثل گچ سفید بود. چشم هایش هم
کاسه ی خون . توی آن گرما یک پتو پیچیده
بودبه خودش و مثل بید می لرزید. بد جوری سرما خورده
بود. تا آمدیم حرفی
بزنیم، راننده ش گفت « به خدا خودم رو کشتم که نیاد ؛ مگه قبول می کنه؟
»

32- منطقه ی پنجوین ، شب عملات و الفجر چهار ، توی
اطلاعات عملیات لشکر بودم
. همان موقع خبر آوردند حمید -برادر آقا مهدی – مجروح شده ، دارند
می برندش
عقب. به آقا مهدی که گفتم، سریع از پشت بی سیم گفت « حمید رو برگردونید این جا. » خیلی نگذشته بود که
آمبولانس آمد و حمید را ازش بیرون آوردند
. آقا مهدی به ش گفت « اگه قراره بمیری،
همین جا پشت خاکریز بمیر، مثل بقیه
ی بسیجی ها. »

33- قبل از عملیات رمضان، برای شناسایی رفته بود جلو، برگشت
. تیر خودره بود به سینه ش. سریع فرستادیمش بیمارستان اهواز
. یک روپوش پزشکی
پیدا کردم و بردم برایش . همان را پوشید و یواشکی از
بیمارستان زدیم بیرون . توی راه
سینه ش را فشار می داد. معلوم بود هنوز
جای تیر خوب نشده. به ش گفتم « اینجوری خطرناکه ها. باید برگردیم بیمارستان.» گفت« راهت رو
برو. شاید به مرحله ی دوم عملیات رسیدیم


34- وقت نماز جماعت که می شد، اصرار می کرد من جلو
بایستم. قبول نمی کردم. من
یک بسیجی ساده بودم و آقا مهدی فرمانده لشکر. نمی
توانستم قبول کنم
. بهانه می آوردم. اما تقریبا همیشه آقا مهدی زورش بیش تر بود.
چند بار شد
که با حرف هایش گریه م انداخت. می گفت « شما جای پدر و عموی ماهایید شا باید جلو وایستید. » بعضی وقت
ها خودش را از من قایم می کرد، نماز که تمام
می شد، توی صف می دیدمش یا بعضی وقت ها بچه ها می گفتند
که « آقا مهدی هم
بودها
! »

35- آقا مهدی که دیدمان ، گفت« برادر!برگردین عقب . این جا امنیت
نداه.» رفیقم به ش گفت « بیا این جا ببیینم ! تو کی هستی که به
ما می گی برگردین عقب؟ اصلا
می دونی کی ما رو فرستاه این جا که حالا تو به
مون می گی برگردین؟» آقا مهدی گفت« کی ؟» رفیقم
گفت« مارو آقا طیب فرستاد
. اگه هم قرار باشه برگردیم عقب، خودش باید به مون بگه .
من که عقب برو
نیستم.» به ش گفتم« بابا این آقا مهدی بود ها . چرا این جوری حرف
زدی؟ گفت
« آقا مهدی دیگه کیه؟» گفتم « مهدی باکری. فرمان ده لشکر.» چشم
هایش گرد
شد. گفت « بگو به حضرت عباس

36- بد وضعی داشتیم . از همه جا آتش می آمد روی
سرمان نمی فهمیدیم تیرو ترکش از کجا می آید.فقط  یک دفعه می
دیدم نفر بغل دستیمان افتاد
روی زمین . قرارمان این بود که توی درگیری بی
سیم ها روشن باشد، اما ارتباط  نداشته باشیم.
خیلی از بچه ها شهید شده
بودند. زخمی هم زیاد بود.توی همان گیرودار، چند تا اسیر هم گرفته بودیم
. به یکی از بچه ها
گفتم « ما مواظب خودمون نمی تونیم باشیم، چه برسه به اون
بدبختا. بو یه بالیی سرشون بار.»
همان موقع صدا از بی سیم آمد « این چه
حرفی بود تو زدی؟ زود اسیرهاتون رو بفرستید عقب » صدای آقا مهدی
بود. روی
شبکه
صدایمان راشنیده بود. خودش پشت سرمان بود؛ صد و پنجاه متر عقب تر
.

37- رفته بود شناسایی ؛ تنها ، با موتور هوندایش . تا
صبح هم نیامد. پیدایش که
شد، تمام سر صورت و هیکلش خاکی بود، حتا توی دهانش
. این قدر خاک توی
دهانش بود که نمی توانست حرف بزند
.

38- عملیات فبح المبین با ارتشی ها ادغام شده بودیم تا صبح
توی کوه و کمر راه می رفتیم. صبح فهمیدیم
گم شده ایم. هرکسی چیزی می گفت و راهی نشان می داد.
همان موقع یکی را
دیدیم که از کوه پایین می آید.ایست دادیم گوش نکرد. خواستیم بزنیمش، به ترکی گفت « نزنید. » پایین که
آمد شناختیمش. به ش گفتیم « گم شده ایم
گفت « دنبالم بیایین.» از وسط یک
میدان مین و چند تا مانع دیگر ردمان کرد؛
سالم سالم.

39- هرسه تاشان فرمان ده لشکر بودند ؛ مهدی باکری ، مهدی زین
الدین و اسدی. می خواستیم نماز جماعت بخوانیم . همه اصرار می
کردند یکی از این سه تا جلو بایستند، خودشان از
زیرش در می رفتند. این به
آن حواله می کرد، آن یکی به این . بالاخره زور دو تا مهدی ها بیش تر شد، اسدی را فرستادند جلو. بعد از
نماز شام خوردیم .غذا را خودشان سه تایی
برای بچه ها می آوردند . نان و ماست
.

40- لباس نو تنش نمی کرد . همیشه می شد لااقل یک وصله روی لباس
هایش پیدا کرد، اما همیشه تمیز واتو
کرده بود. پوتین هایش هم همیشه از تمیزی برق می زد.
یک پارچه سفید هم داشت
می انداخت گردنش . یک بار پرسیدم « این واسه ی چیه ؟» گفت « نمی خوام یقه ی لباسم چرک باشه

کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط علیرضا صادقی 87/4/26:: 2:9 صبح     |     () نظر

<      1   2   3   4      >
درباره

علیرضا صادقی
بسم الله الرحمن الرحیم وبلاگ راهیان وصال متعلق به هیچ گروه،هیئت و ....نیست و فقط و فقط برای ترویج فرهنگ مهدویت،شهدا و همه کسانی که در این راه تلاش میکنند راه اندازی شده ما امید داریم که مردم ما قابلیت درک این ارزشها را دارند و نیک اندیشی ما این است که به این مردم اعتماد کامل داریم زیرا این مملکت هر چه دارد از این مردم پاک و ساده و بی ریای ایرانی دارد و هدفشان حفظ غیرت ایرانی و زندخ نگه داشتن یاد و خاطرات شهداست و ما هم برای ارج نهادن به حقوق این یاران همیشه در صحنه تمام تلاش خود را میکنیم . . . با تشکر . . علیرضا (مدیر سایت) . . . یا علی
صفحه‌های دیگر
لینک‌های روزانه
پیوندها
لیست یادداشت‌ها
آرشیو یادداشت‌ها
آهنگ وبلاگ